دلم بهانه می گیرد ...بغض می کند ... از این شب هایی که می گذرد.
 این شب هایی که دوست نداریم ثانیه هایش به این سرعت بروند.
 خدایا ! چرا این شب ها ،‌این ثانیه ها اینقدر پر شتاب می روند؟
 مگر نمی دانند غبار یک سال دوری را شستن با این سرعت ، مشکل است !!!
 این شب ها که می گذرد انگار ، این ثانیه ها ذره ذره ی وجودمان را می برند. دلمان را می برند. دلتنگمــــان می کنند.
 این شب ها که می گذرد انگار ، تمام هستی مان را می برند
 یا صاحــــــــــــــب الزمان به فریاد ما رس !
 این شب ها نامه ی تمام ما را به دست تو می دهند . تو باید امضایش کنی ! تو باید تقدیر سال بعد را برای ما بندگان گنه کار خدا با امضایت تایید کنی.
 کاش می شد کاری می کردیم که با لبخندی به لب و با رضایتی از دل ،‌تقدیرمان را امضا می کردی...کاش...
 .
 .
 ای مولای غریبم!
 نمی دانیم در این شبها کجایی ! در کربلا یا در نجف ، یا که در مدینه ای کنار قبر غریب و بی شمع و چراغ مادر مظلومه ات زهرا ...
 نمی دانیم در کدام یک از این مکان پاک و مقدس غریبانه و با بغضی سنگین درگلو و دل پرخون و صورت سیلی خورده از گناه شیعیانی که ادعای شیعگی تو را دارند ...؛ مظلومانه نشسته ای و احیا می کنی و ندبه سر می دهی ...
 نمی دانیم این شبها چه بر تو می گذرد و پرونده ی سیاه شیعیان گنه کارت چه بر سر تو می آورد !
 شیعه راهش را گم نمی کند اما مــــــــــا چرا...؟!!
 ما که ادعای شیعگی داریم ما چرا به بیراهه می رویم.. !‌
 خودمانیم ،‌نام تو را بر لب می رانیم و از تو می گوییم و آرزوی ظهورت را داریم اما... اعمالمان ذره ای به تو ای خوب نزدیک نیست.
 از گناهان کدام یک از شیعیانت و بر کدام یک از گناهانشان اشک بریزی ؟!!
 می دانیم که چقــــــــــــدر سینه ات از این همه آلودگی هایمان به تنــــــــگ آمده و چشمانت چقدر از گریه بر گناهانمان کم فروغ شده ،
 کاش بشود اینهمه که تو به فکر مایی ما هم به فکر تو باشیم ...
 کاش ...
 .
 .
 .
 یا صاحب الزمان ای مولای غریب و مظلوم تر از علی !
 با تمام بدیهایمان و با تمام روسیاهی هایمان رو به سوی تو می آوریم و تو را می خوانیم و عاجزانه از شما تمنـــّـای دعا و بخشش داریم تا که واسطه و شفیعمان باشی نزد مهربانترین مهربانان عالم .
 تو را به عصمت صدیقه کبـــــــــــری آن مادر پهلو شکسته ات ؛ و به محراب خونین و آن حرمت شکسته شده و فرق شکافته شده مظلوم ترین کوفه ...
 در این شبها که چشمان آسمانیت اشکبار و دستان پـــرتمنا و سرشاراز اجـــــابتت به سوی آسمان بی کران الهـــــی بهر دعــــــا گشوده است ؛ کرمی فرما و نام ما را هم بر زبان پاک و مقدست جاری ساز ؛ و برای خــــــــــوب بودن و خـــــــــوب ماندنــــــــــــــمان عاشقانه دعـــــــــــــــــــــا فرما که عاجزانه محتاجیم !
 مولای مهربانم ! دستی برآر و دعایمان کن که پرده ی حجاب های ظلمانی و غبار و آلودگی های دنیایی از کوزه ی جانمان شسته شود تا به حرمت دعاها و نفسهای پاک و الهیت ما هم پاک و الهی شویم ؛ آنگونه که دیگر دام ها و وسوسه های شیاطین نتوانند راه نفوذی در ما ایجاد کنند , و ایمانمان دژ محکمی باشد در برابر توطئه های آنان. 
 دعامان کن که پاک شویم و آنقدر پاک بمانیم تــــــــــــــــــــا تمام زندگیمان رنگ و بوی شما را به خود گیرد و تمام وجود ما سرشار از عطر ایمـــــان , اخــــــلاص و معنـــــــویات شود.
الهـــــــــا ! توفیقمان ده ، مادامی که عمری باقیست تنها در بند تو باشیم و عاشقانه بندگی ات کنیم ...

التماس دعا

+ نوشته شده در   شنبه 21 مرداد 1391برچسب:,;ساعت  23:0;  توسط  رها;