یه روزتواوج بی کسی
گم کرده راه و بی نشون
وقتی که تنگ اومددلم
ازخلا یه همزبون
رسید به قلب و جون من
نور وجودت آقاجون
یادم اومد لحظه هایی
که میگذشت بی همزبون
پشت سرم وایساده بود
یه دوست خوب،یه مهربون
اما گناه های دلم
نذاشتن که دیده شه اون
اما وقتی رسید بهم
نوری ازاون وجودشون
گفتم که تا آخرخط
اگه میشه باهام بمون
بااون نگاه شیرینش
اون لبخندرولباشون
گفتن که تا ابد میشیم
دودوست خوب،دوهمزبون
دستامونو دادیم به هم
تاواسمون باشه نشون
تایادمون نره یه روز
قول وقرار و عهدمون
گذشتش اون روز قشنگ
روز شروع دوستیمون
امانمیدونم چی شد
فراموشم شدعهدمون
گذشت روزام تاجایی که
حالا نیستش ازش نشون
فراموشم شدکه یه روز
گفتم که پیش من بمون
باهرگناه ازسوی من
دلت شکست ای مهربون
اما تمومی نداره
محبت ها و لطفتون
بازم سراغم اومدی
باقلبی پاک و مهربون
میبینی که خجل شدم؟
شرمندم آقاازروتون
بیا بازم به هم بدیم
واسه رفاقت،دستامون
از ته قلبم میکنم
این جمله روتقدیمتون
آقای سبزپوش من
هستم در انتظارتون
مهربون جمکرانی
رهام نکن،پیشم بمون
نظرات شما عزیزان:
آه! بي تاب شدن عادت بي حوصله هاست
مثل عكس رخ مهتاب كه افتاده در آب
در دلم هستي و بين من و تو فاصله هاست
يامهدي،ادركني!